نماز

نماز

هدف خلقت و هدف دین ،نماز و یاد خداست
نماز

نماز

هدف خلقت و هدف دین ،نماز و یاد خداست

شرط قبولی اشتیاق است

وَعَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعَامُ مِسْکِینٍ
فَمَن تَطَوَّعَ خَیْرًا فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ
وَأَن تَصُومُواْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ 

 بر کسانى که روزه طاقت فرساست در عوض [هر روز] تهیدستى را طعام دهند،
و هر که با رغبت کار خیرى کند آن برایش بهتر است،

و روزه گرفتن براى شما بهتر است، اگر بدانید.(بقره۱۸۴) 

 

با نام خدا  

قرآن بارها اعلام کرده دردین اکراه نیست (لا اکراه فی الدین) کسی حکمی را با اکراه و عدم اشتیاق انجام دهد هر چند ظاهرا قبول است ولی عملا منافق است زیرا قلب او این کار را انجام نداده و در جهان باطنی و اخروی ، باطن عمل ظاهر می شود که هیچی نیست. 

در آیه ی فوق خداوند برای کسانی که نمی توانند با اشتیاق روزه بگیرند و به اصطلاح روزه برایشان سخت جلوه می کند حکمی دیگر داده و آن دادن طعام به مساکین است و بعدمی فرماید هر عمل خیری از روزه و یا اطعام دادن و یا هر عمل دیگری زمانی خیر است که داوطلبانه و با اشتیاق انجام شود وگرنه ظاهرا خیر است اما باطنا شر است مانند نماز و روزه منافقان که با کسالت و کراهت انجام می شود و یا انفاق آنها که با بی میلی است. 

إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُواْ إِلَى الصَّلاَةِ قَامُواْ کُسَالَى (نساء 142) 

وَلاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاَّ وَهُمْ کُسَالَى وَلاَ یُنفِقُونَ إِلاَّ وَهُمْ کَارِهُونَ  (توبه 54) 

 

و در نهایت خداوند به انسان ها متذکر می شود که صبر بهتر است و بسیاری از خیرها و خوبی ها تنها با صبر بدست می آید .اما خداوند برای یک انسان بی صبر هم سخت نگرفته و راه حل قانونی برای او پیشنهاد کرده و هیچ بن بستی در اسلام نیست مگر از ناحیه ی علمای جاهل و سخت گیر وگرنه خداوند به روشنی می گوید ما به دنبال راحتی شما هستیم و قصد ناراحت کردن شما را نداریم اما راحتی هم درجاتی دارد و برخی راحتی های بزرگ تنها با صبر و تحمل ناراحتی ها  بدست می آید.

نماز کیفی در پرتو شفای درون

بسم الله الرحمن الرحیم  

در قرآن چهار بار کلمه شفا آمده است.  

یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ (یونس۵۷) 

 قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاء (فصلت ۴۴) 

وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا (اسرا۸۲) 

 یَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاء لِلنَّاسِ (نحل۶۹) 

سه مورد در باره قرآن و مورد دیگر در باره عسل است. 

 

واژة شفا در لغت به معنای نقطه آخر چیزی است که مشرف به نابودی یا نجات باشد، از این رو شفا یافتن بیمار به معنای عافیت یافتن و نجات از بیماری است؛  

دهخدا:شفا یعنی شفاء. تندرستی و بهبود از مرض  

شکی نیست که قرآن خود را درمانگر معرفی می کند و داروی درمان هم هست و صد البته فقط برای مومنان و ظالمین نه تنها درمان نمی شوند بلکه مرض آنها بیشتر می شود.  

ظالمین چه کسانی هستند؟؟ 

از دیدگاه قرآن بزرگترین ظلم شرک است و شاید منظور قرآن در بحث شفا شرک در درمان است و انسان هم به خدا رجوع می کند و هم به غیرخدا !!!! 

مثلا یک سرماخوردگی دارد و یا یک بیماری روحی دارد به پزشک و روانشناس مراجعه می کند اما وقتی بیماری سخت می گیرد خدا را طلب می کند و این شرک است . خداوند برای درمانگری خود شریک نمی پذیرد و انسان موحد تنها یک طبیب را می شناسد و دیگران وسیله ی او هستند.   

 

_________________________ 

"طبیب را طلب کرد اما خدا را طلب نکرد " 

 

انسان در ابتدای بیماری خدا را طلب نمی کند اما وقتی بیماری بدخیم و بدتر می شود رو به خدا می کند و شاید خداوند نه تنها جواب او را ندهد بلکه مرگ او را برساند و قاتل او شود.  

از این رو پزشک خدایی بیمار را به خدا ارجاع می دهد و سپس درمان می کند و خود را وسیله می بیند. 

ایاک نعبد و ایاک نستعین  

 قرآن برای کسانی شفا است که فقط از او کمک بخواهند . 

 حتی قرآن هم یک وسیله است و به اذن او رحمت و شفا و هدایت است. 

کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (ابراهیم1) 

 __________________________ 

مکانیسم درمان در قرآن چگونه است؟؟؟ 

اولا از دیدگاه قرآن به یک روایت چیزی به نام مرض در جهان خارج نیست بلکه بیماری یک تفسیر درونی از یک پدیده بیرونی است لذا درمان هم اصلاح تفسیر است. مثلا درد یک نوع احساس است و چون ناخوشایند است احساس بیماری می کنیم اما شاید یک نفر درد را دارو بداند و احساس خوبی داشته باشد و همانند یک داروی تلخ دوست داشته باشد. 

قرآن درمانی در این روایت نوعی لگوتراپی یا معنا درمانی است و درد را نه تنها ضد ارزش نمی داند بلکه یک ارزش محسوب می کند و کلام خدا را می شنود :عسی ان تکرهوا شیا و هو خیرلکم. 

 

از این دیدگاه جهان یک پارچه است و ندای توحید سر می دهد و سلامتی و بیماری یکسان می شوند و مرگ و زندگی هم یکی می شود اما دنیا جهان زوجیت است و بیماری و سلامتی با هم تفاوت دارد و مرگ و زندگی یکسان نیست .! 

حوزه ی درمانگری خداوند و قرآن در کجاست؟؟ 

خداوند درون ما را شفا می دهد و این شفا ء موجب می شود چشمان ما باز شود و آنچه بیماری می پنداشتیم در حقیقت نوعی دارو برای درمان امراض درونی ماست. و ما داروی تلخ خداوند را بیماری گمان می کردیم و این سرآغاز یک سری از اتفاقات می شود که به جهنم منتهی می گردد جهنمی که خود باز داروی بیماری درون ماست تا معالجه و شفا یابیم.  

________________ 

بیماری چیست؟؟ 

بیماری گمان بد به خداست . از دیدگاه قرآن همه چیز و همه ی آنچه برای ما رخ می دهد دستور کتبی خداست که مخلوقات او اجرا می کنند.  

قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا (توبه 51)

بگو جز آنچه خدا براى ما مقرر داشته هرگز به ما نمى‏رسد . 

ما گمان بد به خدا داریم اما ناآگاهانه مثلا فکر می کنیم  سرطان و ایدز و میکرب و ویروس عامل بدبختی ما هستند در حالیکه همه چیز از طرف خداست و خداوند هیچ چیز برای ما نمی خواهد جز خیر و صلاح ما . خداوند طبیب مهربانی است که آمپول می زند و تیغ می کشد و جراحی می کند. 

 

آنچه گفته شد یک روایت و مکانیسم عمیق است. و فلسفه ی بیماری در یک سطح نازل تر هم مطرح است. 

______________________ 

خداوند به چه کسانی درد (بیماری) می دهد ؟ و چرا ؟؟ 

 

انسان وقتی بطور غریزی و یا اختیاری از خدا دور می شود دچار اضطراب و ناآرامی می گردد و شاید همه چیز از خانه و ماشین و همسر و مقام و.. داشته باشد اما به دلیل غفلت از خدا احساس عدم رضایت و پوچی می کند و یا طمع او را بر می دارد و فکر می کند هر چه به مادیات نزدیک تر شود بهتر است اما گویا تشنگی او بیشتر می شود و بالاخره این راه یک بازگشتی هم دارد بسوی خدا . 

خداوند ابتدا از درد و بلاهای کوچک چه جسمی و چه روحی و چه اقتصادی و خانوادگی ... شروع می کند تا او برگردد اما شخص پناه می برد به غیرخدا تا جائی که غیر خدا هم نمی تواند کاری بکند و سپس به خدا پناه می برد. 

 

لذا بیماری های مصطلح نشانه هستند تا انسان بسوی خدا برگردد و پناه بردن به دکتر و دارو نوعی گمراهی است و تا یک جایی کمک می کند اما در نهایت درد و بیماری او بیشتر و بیشتر می شود. اما اگر از همان ابتدا بسوی خدا می رفت شاید دردهای ساده و خوش خیم ، بدخیم نمی شدند و .... 

 

اما دکتر و دارو لازم است آنچه مخرب است سوء مصرف دکتر و سوء مصرف داروست. 

دکتر وظیفه دارد بیمار را دعوت به توبه و یادخدا و دعا کند و از مسکن ها در صورت ضرورت استفاده نماید. 

زنجیرهای روحانی

بسم الله الرحمن الرحیم 

إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلًا فَهِیَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ  

ما در گردنهاى آنها غلهائى قرار دادیم که تا چانه ها ادامه دارد، و سرهاى آنها را به بالا نگاهداشته است .(یس ۸) 

 

معنویت گرایی افراطی مکر شیطان است و جهل است که این جهل عظیم کماکان وجود دارد و نتیجه ی آن مادی گرایی افراطی می شود.  

مثلا علمای دین نام خود را روحانی گذاشته اند که این کلمه مانند غل و زنجیر برگردن آنهاست و سر آنها را دائما بالا نگه داشته و نمی توانند نظر به پایین کنند و دید جسمانی داشته باشند . مثلا : شهوت یک امر مادی است و مسائل جنسی پست جلوه می کند و رهبران دینی می گویند زن نباید کالای جنسی باشد و کرامت و شان زن بیش از این هاست و همین دید رو به بالا خدا می داند چه خسارت های عظیمی به جامعه وارد کرده است . 

اما نگاهی به قرآن داشته باشیم در کل ماده و معنا با هم برابرند و هیچ کدام بر دیگری در کل برتری ندارد . شهوت مقدس است .و لذا در قرآن دامنه ی شهوترانی تا بی نهایت است و هر کسی می تواند تا بی نهایت شریک جنسی داشته باشد و هیچ کس هم نباید ملامت و سرزنش کند .  

نمونه خود پیامبران و امامان که شریک های جنسی متعدد از زن و کنیز (زن درجه 2) داشته اند و حتی چند امام ما از جمله امام زمان فرزندان کنیزان (زنان درجه 2 از دیدگاه اجتماعی) هستند. 

آمار نشان می دهد که کمتر ممکن است یک زن بتواند برای همیشه جذابیت جنسی داشته باشد و عشق ها ماندگار نیستندو حداکثر معمولا 3 سال است و باز عشقی دیگر و..... 


از سکوت تا سخن

هوالناطق 

 

جهان و جهانیان از سنگ و گیاه و حیوان و .... سخن می گویند اما چرا با ما سخن نمی گویند ؟؟ 

زیرا ما باید ساکت شویم تا آنها به صدا در آیند . سکوت تام و تمام ،سکوت بیرونی و درونی  

از حماقت تا حکمت

در نگاه من حماقت یعنی شرک و حکمت یعنی توحید . مثلا اگر کسی مقصر نباشد و او را مقصر بدانیم نوعی حماقت است . در توحید حداکثری انسان ها برده و بنده هستند نه اینکه بخواهند بلکه ذاتا اینگونه اند اما آدم های احمق خود را سرور و آقا می بینند و همچنین یا دیگر بندگان را سرور و آقا می پندارند .