به نام خدا
نفس انسان ماهیتی شیطانی دارد و نفرین شده است وقتی انسان با خود است خدا ، خاری بر دل است. حقیقت تلخ میشود. من هم خدا را تجربه کرده ام و هم خود را .خدا شیرین است اما اینگونه نیست که همیشه در دسترس باشد خدا اهل ناز است و ما اهل نیاز . باید نازش را بخریم و دائم برویم در خانه اش و گریه کنیم تا شاید در را باز کند و روی زیبای او را ببینیم و مست و مجنون شویم .
یا پشت درب خانه اش بنشینیم و انتظار بکشیم انتظار فرج ! ما منتظران کوی دوست هستیم تا فراق تمام شود و وصال از راه برسد . وصال دوست بسیار شکننده است و با اندک غفلتی به فراق تبدیل می شود.
آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت | وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت | |
آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشهای | وان نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت | |
آن نفسی که باخودی بسته ابر غصهای | وان نفسی که بیخودی مه به کنار آیدت | |
آن نفسی که باخودی یار کناره میکند | وان نفسی که بیخودی باده یار آیدت | |
آن نفسی که باخودی همچو خزان فسردهای | وان نفسی که بیخودی دی چو بهار آیدت | |
جمله بیقراریت از طلب قرار تست | طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت | |
جمله ناگوارشت از طلب گوارش است | ترک گوارش ار کنی زهر گوار آیدت | |
جمله بیمرادیت از طلب مراد تست | ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت | |
عاشق جور یار شو عاشق مهر یار نی | تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت | |
خسرو شرق شمس دین از تبریز چون رسد | از مه و از ستارهها والله عار آیدت |