نماز

نماز

هدف خلقت و هدف دین ،نماز و یاد خداست
نماز

نماز

هدف خلقت و هدف دین ،نماز و یاد خداست

متهم اصلی (۵)

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

چرا نفس متهم اصلی است؟ 

 

نفس همان جهل است و جهل هم آفریده ی خداست و البته مورد لعنت است زیرا از خدا دور است و لذا نفس خدابین نیست و غیر خدا را میبیند . 

اگر نفس نباشد دنیا هم نیست و چشم دل یا چشم خدابین اگر باز شود همه چیز تغییر می کند و جهانی که می بینیم آخرت است و لذا انسان هایی که چشم دل آنها باز است دنیا را جور دیگر می بینند .  

نفس کثرت بین است و عقل وحدت بین . وقتی انسان عاقل باشد خدا را می بیند در همه چیز و همه جا و وقتی جاهل می شود خدا را اصلا نمی بیند . فقط اعتقاد دارد . 

قرآن و دین و عرفان یک ماموریت بیشتر ندارد و آنهم باز کردن چشم و گوش و دل ماست تا حقیقت را ببینیم و حس کنیم . 

 

دلخوری ، کینه ، نفرت ، زشتی ها و ......همه محصول ندیدن حقیقت است و تا نفس باشد حقیقت پنهان است

متهم اصلی (4)

یک جوان غیرتی هر چند وقت یک نفر را به جرم رابطه  با  مادرش می کشت تا اینکه بعد از مدتی به فکر فرورفت و دید که یک آدم کش شده است و این روند قتل های زنجیره ای قطع نمی شود و فکری به نظرش رسید و رفت مادرش را  کشت و متهم اصلی را کشت. 

 

__________ 

مادر بت ها بت نفس است. 

 

اگر نفس را بکشیم دشمنی و جنگ تمام می شود و درون ما صلح برقرار می شود.  

متهم اصلی (3)

 

 مادر بت ها 

 

جهنم درون ماست جهنم جهل جهنم بدگمانی و بدبینی به مخلوقات خدا . همه ی مخلوقات خدا همه بله همه ی مخلوقات ارزشمند هستند و ضد ارزش نداریم.  

نفس دوزخ است و دوزخ آفرین  

 

مادر بتها، بت نفسِ شماست                       زانکه آن بت مار واین بت اژدها ست

آهن وسنگ است نفس وبت،شرار                آن شرار از آب می گیرد قرار

بت سیاها به ست اندر کوزه ای                   نفس، مرآبِ سیه راچشمه ای

صد سبو را بشکند، یک پاره سنگ               وآب چشمه، می رهاند بی درنگ

بت شکستن سهل باشد، نیک سهل                سهل دیدن نفس را، جهل است جهل

 

 __________ 

ای شهان،کشتیم ما خصم برون                  ماند خصمی زو بتر در اندرون

کشتن این کار عقل وهوش نیست                شیر باطن ،سُخرۀ خرگوش نیست

دوزخ است این نفس ودوزخ اژدهاست          کاو به دریا ها نگرددکم وکاست

هفت دریا را در آشامد هنوز                     کم نگردد سوزش آن خلق هنوز

سنگها وکافران سنگدل                           اَندر آیند اندر او زار وخجل

چونکه جزو دوزخ است این نفس ما            طبع کل دارد همیشه جزوها

چونکه وا گشتم زپیکار برون                    روی آوردم به پیکار درون

قد«رجعنا من جهاد الا صغیرم»                 بانبی اندرجهاد اکبریم

قوّت از حق خواهم وتوفیق زلاف                تا به سوزن برکنم این کوه قاف

 سهل شیردان که صف ها بشکند                شیر،آن است آن،که خودرا بشکند

متهم اصلی (2)

 

در دیدگاه وحدت گرایانه متهم یا خداست و یا نفس و بقیه هیچ کاره اند .  

 

در یک آیه می گوید خداست که با ما بدی می رساند و درست هم هست زیرا یکی از نام های خدا ضار است یعنی تمام بدی ها از ناحیه ی خداست همانگونه که تمام خوبی ها از ناحیه ی اوست (قُلْ کُلًّ مِّنْ عِندِ اللّهِ  ) نساء 78 

 

اما در آیه ی بعد می گوید خوبی ها از خداست و بدی ها از نفس است   

 مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ (نساء 79)   

آیا این تضاد است؟؟؟ 

نفس همان جهل است و جهل هم وجود دارد و اما وجودی وهمی . فکر است . 

انسان وقتی فکر می کند چه بخواهد و چه نخواهد در دام دوگانگی خیر و شر و یا بدی و خوبی می افتد و وقتی فکر نباشد فضای وجود یکدست می شود و حتی شاید بگوییم ناگفتنی است. 

 

قضاوت از بین می رود . 

 

هر چی بدی است از ناحیه ی نفس است و لذا برای از بین بردن بدی ها باید نفس از بین برود . نفس هم وقتی محو می شود که عقل ظاهر شود مانند خورشید که نورهای ضعیف زمینی را محو می کند و در تاریکی آن نورها قد علم می کنند. 

 

_________________________ 

 

دو روز است که اسیر نفسم شده بودم و بدجوری حالم خراب بود و با نوشتن سعی می کنم خودم را از دام بدبینی نجات دهم . با بهزیستی درگیری ذهنی  داشتم ولی خداوند می گوید حال تو را نفس نادانت خراب کرده و نه بهزیستی و نه همسر و نه همکار و نه هیچ چیز دیگر. 

 

دشمن اصلی خودتی خودتی خودتی 

امانه خودت هم مقصر نیستی و خودت را هم ببخش زیرا نفس یک خود نما ست و نه خود واقعی. 

 

شاد باش به فضل الهی  

حتی شاد شو از غم !!!!! 

 

متهم اصلی

اگر از من بپرسند بزرگترین هدیه و نعمت خدا بتو چی بوده قطعا جواب میدم یک آیه از قرآن !!!!!! 

 

یه شب بحرانی داشتم به کارمندانم تو دلم ناسزا می گفتم چرا که دسته جمعی توطئه کرده بودند و مسئول حراست تلفنی مرا تهدید به اخراج و فرستادن پرونده ام به مقامات بالاتر بود خدا می داند دنیا یه دفعه تاریک شد و شب تنها در اطاقم بودم و زوزه ی  شغال ها و سکوت شب و افکار منفی به مغزم هجوم می آوردند و چهره ی کارمندان در ذهنم رژه می رفتند و من دائم به دید متهم به آنها نگاه می کردم و آنها را مسبب مصیبت بزرگی که به من وارد شده بود می دانستم ...  

در زمان دانشجویی یک آیه ذهنم را مشغول می کرد و نمی فهمیدم که واقعا عمق معنای آن چیست این آیه این بود :

 مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ (نساء 79) 

هر چه از خوبیها به تو مى‏رسد از جانب خداست و آنچه از بدى به تو مى‏رسد از خود توست  

 

اما در آیه ی قبل می فرماید: قُلْ کُلًّ مِّنْ عِندِ اللّهِ  

هر دو چه بدی و چه خوبی از نزد خداست  

 

آن شب نفسم دائم دیگران را متهم می کرد و از طرف دیگر این آیه می گفت که آنها هیچ کاره اند و متهم خود نفس است و یا به تعبیر آیه ی قبل متهم خداست و بدی ها هم از طرف اوست تا بالاخره در آن شب که تا صبح بیدار بودم آیه ی قرآن بر نفسم غلبه کرد و همه ی کارمندان را بخشیدم و به آرامش رسیدم. 

 

دیگران را ببخش نه تنها به خاطر این که آن ها سزاوار بخشش اند ، بلکه به این خاطر که تو سزاوار آرامشی  

 

و باور کنیم که تغییر ذهنیت معجزه می کند و فردای آن روز ورق برگشت و معجزه شد و من بدترین ،شدم بهترین فقط با یک اتفاق ساده که محصول تغییر ذهنیت من بود و آن آیه ی شگفت انگیز کیمیاگری کرد و در ذهنم همه ی منفی ها مثبت شدند و در عالم واقع هم اثر کرد و بدون شک تغییرات درونی میتواند حوادث بیرونی را دگرگون و معجزه کند.