نماز

نماز

هدف خلقت و هدف دین ،نماز و یاد خداست
نماز

نماز

هدف خلقت و هدف دین ،نماز و یاد خداست

متهم اصلی (۱۸)

غرض ورزی نفس

 

چون غرض آمد هنر پوشیده شد *** صد حجاب از دل به سوی دیده شد

من اوایل کار بنا به دلایلی از احمدی نژاد بدم می آمد و استادم گفته بود اگر شما از کسی متنفرید کافی است هفت خصلت خوب در او پیدا کنید و تا 40 روز آن را در ذهن خود مجسم کنید و سپس خواهید دید که تنفر شما از بین رفته و حتی محبت جای آن را گرفته است. 

الان می بینم تنفر من از بین رفته است. 

 

مولانا می گوید همه هنر دارند و دل ما مشکل دارد که هنر آنها را نمی بیند مانند اینکه چشم ما بسته است. 

نفس انسان با انتقاد زنده است و برای زنده ماندن باید یک نکته ی منفی ببیند و ناگفته نماند خودم خیلی علاقه به غیبت کردن دارم و البته اشکالی ندارد اگر زمانی هم برای زندگی در فضای گفتار نیک در نظر گرفته شود. 

 

شرط تبدیل مزاج آمد بدان 

کز مزاج بد بود مرگ بدان 

 

 

مزاج من به بدگویی عادت کرده چه کنم؟؟ 

بدگویان بیشتر گم کرده راه !!!!!!!! 

 

مثلا یکی در خفا  زنا می کند و دیگری فضولی می کند و زنای او را آشکار و بدگویی می کند که فلانی با فلانی .... 

به نظر شما گناه کدام بیشتر است؟؟؟؟ 

از دیدگاه قرآن و حدیث گناه دومی بیشتر است (الغیبه اشد من الزنا) (نظر شخصی) 

البته می دانیم زنای مخفی گناه است اما جرم نیست مگر اینکه بخواهد آشکار کند و در ملا عام که چهار نفر ببینند زنا کند.    

مولانا هم در قالب داستانی این نکته را می گوید که 3 نفر در حال نماز بودند و یک نفر در بین نماز صحبت می کند و دیگری به او می گوید نماز تو باطل شد و سومی می گوید خدا را شکر که نماز من باطل نشد و در حقیقت نماز هر سه باطل گشت.  

 

میل به بدگویی از کجا ریشه می گیرد؟؟؟؟ 

 

یک کار عملی : 

اهل صیقل رسته اند از بو و رنگ  

لاجرم بینند خوبی بی درنگ 

 

من باید یک کار دردآور را انجام دهم و آن اینکه سمباده بردارم و قلب زنگ زده ی خود را صیقلی دهم تا  زنگار برداشته شود و دل من آینه ی جمال حق گردد و  در هرکسی و هر چیزی فورا و نه با تاخیر خوبی و خدا را ببینم.  

 

از فلان آدم بدم می آید باید  تمرکز کنم که از خودم بدم می آید  

هر که را آینه باشد پیش رو 

زشت و خوب خویش را بیند در او 

 

بله انسان زشتی خود را می بیند در آینه ی هستی و می خواهد آینه را بشکند مانند آن پیر زن که می گوید آینه هم آینه های قدیم !! 

متهم اصلی (17)

بت نفس 

 

وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ  (یوسف53)

و من نفس خود را تبرئه نمى‏کنم چرا که نفس قطعا به بدى امر مى‏کند مگر کسى را که خدا رحم کند . 

 

 

ما در دعواها خود را بر حق می دانیم و لذا ما را می برند پیش قاضی تا حکم کند. اما خوشا به حال کسی که مانند یوسف می گوید من خود را تبرئه نمی کنم و به گناه خود اعتراف می کند.  

 

آنچه بدی است مال ماست و آنچه خوبی است هدیه است و وای به حال ما که مدعی شویم زیبا هستیم پولداریم و یا مومن هستیم و یا ....... مگر اینکه بدانیم هدیه است و مهم تر این که امانت و به آن خیانت نکنیم یعنی دزدی نکنیم. 

 

مارکسیست ها می گویند  مالکیت دزدی است و احساس مالکیت نه تنها دزدی است بلکه درد و عذاب آور است.  

وقتی احساس آزادی می کنیم و مالک هیچ چیز نیستیم اوج شادی را تجربه می کنیم. پولدار طماع نمی تواند شاد باشد . 

لذا می گویند بالاترین جوهر و ثروت ، احساس فقر است احساس اینکه هیچ چیز نداریم حتی بدن و ... 

و احساس مالکیت مرض و بیماری است و درمان آن و شفای آن در فقر است .   

__________________________________ 

 

خدایا به ما همه چیز بده اما ما را معتاد آن نکن  زیرا اعتیاد عذاب است. می دانم که اثرات هر چیز به مرور کم می شود و در نهایت اثرات آن معکوس می شود. عادت کنیم به هیچ چیز عادت نکنیم . 

اما من ضعیف معتاد ام و از قدرت برتر می خواهم مرا نجات دهد.

 

متهم اصلی (۱۶)

نفس غافل 

 

 

یه سخنرانی از محمد جعفر مصفا گوش می دادم و به نظر من یک نقص داشت و این که خدا فراموش شده بود . مثلا می گویند تفسیر داشتن نوعی تفکر زائد است واقعیت را باید بدون تفسیر ببینیم و تفسیر مال ذهن است و یک جهان ذهنی درست می کند و هویت فکری داشتن یک مصیبت است . 

 

اما به نظر من نفس خیلی هم مقدس است اگر خدایی بنگریم حتی نفس غافل !! 

ولی جهنم ما زمانی رخ می دهد که معتاد این نفسیم و نمی توانیم از آن جدا شویم. 

تفسیر جهان بد نیست حتی تفسیر جاهلانه هم خوب است اما وای به حال کسی که فقط تفسیر جاهلانه و غافلانه دارد و از داشتن یک تفسیر خدایی عاجز است. 

 

در تفسیر خدایی رویدادهای عالم ، ما به یک کشف و مکاشفه می رسیم گویی جهنم و بهشت همینجاست و همین الان ما یا در جهنم هستیم و یا در بهشت . 

 

مثلا یک کسی ما را اذیت می کند ما را عذاب می دهد در تفسیر دنیوی و غافلانه و جاهلانه ، از آن شخص متنفر می شویم و طبق قانون او را مجازات می کنیم و طبق عرف دنیا عمل می کنیم اما به موازات آن یک تفسیر خدایی داریم و در خلوت خود با این تفسیر زندگی می کنیم و در این تفسیر آن شخص ، مامور جهنم است و به دستور خدا ما را عذاب می دهد و یک مامور است و معذور و لذا به جای نفرت ، محبت جای آن را می گیرد زیرا مامور معصوم است و از این رو اولا تسلیم اراده ی خدا می شویم و دوما گناه خود را و مجازات آن را  می پذیریم و طلب استغفار می کنیم . خود استغفار و قبول گناه ، عذاب را شیرین می کند .درد عذاب به خاطر الفی است که در بین است و آن منیت و غفلت ماست و اگر برداشته شود تبدیل به عذب می شود و عذب هم یعنی شیرین . مانند کلمه ی مشکلات که اگر میم را برداریم شکلات می شود .

متهم اصلی (15)

 

 اثبات خدا

 

ان الله یفعل ما یشاء و لا یفعل ما یشاء غیره احدا 

 

تا حالا فکر کردید که هیچ کس نمی تواند هرکاری را که دلش می خواهد انجام دهدو فقط بعضی از امیالش قابل تحقق است ؟؟؟ 

مثلا من می خواهم گناه نکنم اما نمی توانم 

معتاد می خواهد ترک کند اما نمی تواند 

بیمار می خواهد خوب شود اما نمی شود 

اعدامی می خواهد اعدام نشود اما نمی تواند 

دانش آموز و دانشجو می خواهد نمره ی خوب بگیرد اما نمی گیرد 

می خواهم پولدار شوم اما نمی شود  

از دواج کنم اما نمی توانم 

طلاق بگیرم اما نمی توانم 

 ..........

اینجاست که خداوند می فرماید :خلق الانسان ضعیفا  

 

قذافی هم ضعیف است  و تاریخ ثابت کرد و پیامبران هم ضعیف اند و تاریخ ثابت کرد که مسیح منجی هم بالای صلیب وحشت زده صدا زد خدایا چرا مرا تنها گذاشته ای و دیگری گفت این چه منجی است که نمی تواند خود را نجات دهد؟؟؟  

مسیح برحق است اما یک انسان ضعیف است  

 

اراده ی انسان پس چیست؟؟؟ 

اراده ی ما محدود و شخصی و در حد خانه ی درونی و ذهنی  است و اراده ی بیرونی یک توهم است یک بازی است .

 همه کارها را بدون استثناء خدا انجام می دهد اما ظاهرا به وسیله ی این و آن !! 

 

مهمترین دلیل اثبات خدا برای من : 

این که یک موجودی است نمی گذارد من معصوم باشم و نمی توانم دفع ضرر و یا کسب منفعت بکنم و این که یک اراده ی برتر از من وجود دارد و اراده ی من را سانسور و فیلتر می کند. و آنچه خودش بخواهد و حکمت و قانون او بخواهد اجرا و عملی می شود

 

متهم اصلی (۱۴)

هویت فکری  

 

همه ی موجودات فکر و اندیشه اند و هر انسانی یک هویت فکری دارد و شروع تغییرات از فکر است. 

 

إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ (رعد11) 

در حقیقت‏خدا حال قومى را تغییر نمى‏دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند 

 

نفس یک موجود درونی است و آنچه بیرونی است جسم است تغییرات بیرونی فقط و فقط و فقط اراده ی خداست و دربست خوب و زیبا و عالمانه است . 

تغییرات بیرونی را فقط خدا انجام می دهد . حال خداوند نظر می کند به نفس ما که چه می خواهد ؟؟ 

بین اراده ی انسان و جهان مادی خداوند قرار دارد . 

نفس .......... جهان مادی  

آنچه بین نفس و جهان مادی قرار دارد خداست و تمام خواسته های ما ابتدا به خدا می رسد و سپس فیلتر می شود و آنچه موافق با اراده ی خدا باشد عملی می گردد. و لذا در قرآن می گوید تمام خواسته های بد و خوب شما مشروط به خواست خداست. اگه خدا بخواد . 

 

خداوند می فرماید هر نوع تغییر اختیاری درونی می تواند جهان بیرون را تغییر دهد لذا انسان می تواند جهان پیرامون خود را تغییر دهد اما بطور غیر مستقیم زیرا خداوند اراده ی ما را باید عملی کند . 

 

نکته ی بسیار بسیار بسیار مهم : 

اختیار انسان ها تنها درونی و نفسانی است می تواند محتویات درون خود را تغییر دهد اما در جهان بیرون مستقیما دخالتی ندارد ولی تغییرات درونی جهان بیرون ما را عوض می کند . لذا مولانا می گوید: گر بود اندیشه ات گل ، گلشنی

یعنی بهشت و جهنم را در ذهن خود می سازیم اما در جهان بیرون انعکاس می یابد. 

  

فلسفه ی دعا : 

اگر انسان ایمان بیاورد که همه کاره یک نفر است و تنها اراده ی یک نفر جاری است لذا اهل دعا و نیایش می شود و با دعا جهان را تغییر می دهد و این دعا می تواند با سکوت انجام شود.